در هر جامعهای که بر اساس عقاید خود در یک طیف سیاسی قرار بگیریم به احتمال زیاد در مورد مسائلی که برای ما مهم است نظرات سرسختانهای خواهیم داشت.
علی سلیمی: افراطگرایی سیاسی نسبت به هر جناحی که باشد یکی از آفتهای تمام جوامع است، آفتی که جامعه ما را هم در این چند دهه به خود دچار کرده است. پژوهشگران حوزه روانشناسی اجتماعی در جهت تبیین این معضل دست به تحقیق و پژوهش زدهاند. اخیرا پژوهشی نشان داده که علت اصلی اینکه افراد به افراطیون سیاسی تبدیل میشوند تلاش آنها برای ایجاد احساس تعلق نسبت به آن گروه سیاسی است و بیشتر در افرادی اتفاق میافتد که هویتشان با یک ایدئولوژی سیاسی گره خورده باشد که باعث میشود آنها نسبت به عقاید خود موضع بسیار خشک و سختگیرانهای داشته باشند.
در هر جامعهای که بر اساس عقاید خود در یک طیف سیاسی قرار بگیریم به احتمال زیاد در مورد مسائلی که برای ما مهم است نظرات سرسختانهای خواهیم داشت. همچنین برخی ممکن است نسبت به گروه سیاسی خود اعم از حزب، جنبش یا رهبر خود احساس وفاداری و پایبندی داشته باشند. جهان امروز جهان پساحقیقت است به این معنا که در نظر بسیاری از فلاسفه حقیقت به عنوان امر مطلق وجود ندارد. امروزه بسیاری از مردم ما اطلاعات و اخبار را از طریق رسانههای اجتماعی دنبال میکنند. در عصری که دستورالعمل یک جامعه پساحقیقی به این گونه است که در آن درستی، حقیقت و واقعیت عینی همه نسبت به اینکه شما آن را از چه کسی مطالبه میکنید متفاوت است، در این وضعیت نحوه انتشار اطلاعات در نحوه شکلگیری حقیقت در ذهن افراد تاثیر عمدهای خواهد داشت.
در این شرایط هر شهروند متعهدی باید دو سوال را از خود بپرسد:
1-آیا مفاهیم «حقیقت من» و «حقیقت تو» (منظور همان تفاوت در باورهاست) آسیب جبرانناپذیری به توانایی من برای واقعگرایی در گرایشهای سیاسی وارد کرده است؟
2- آیا میتوان دیدگاههای دوقطبی در مورد مسائل سیاسی داشت و همچنان به عنوان یک جامعه با قطب دیگر کنار آمد؟
متاسفانه پاسخ مشخص و آسانی وجود ندارد. اما اطلاعات مهمی وجود دارد که میتواند به ما کمک کند تا بفهمیم چرا افراطگرایان سیاسی با وجود شواهدی بر خلاف عقیدهشان، همچنان به باورهای انعطافناپذیر خود میچسبند.
حداقل تا حدی با نیاز به تعلق داشتن مرتبط است
یک مطالعه که اخیرا در مجله روانشناسی تجربی منتشر شده از طریق سه آزمایش به بررسی چگونگی واکنش محافظهکاران در اسپانیا و ایالات متحده را به اطلاعات نادرست که با ارزشهای سیاسی آنها همسو است، پرداخته است.
در آزمایش اول، به محافظهکاران اسپانیایی که یا راست افراطی یا راست میانه بودند، پستهای مختلف رسانههای اجتماعی در انتقاد از دولت لیبرال نشان داده شد. این پستها برای جلب توجه به ارزشهای محافظهکارانه یا ارزشهای غیرمقدس آنها طراحی شدهاند. ارزشهای مقدس الزامات اخلاقی هستند که افراد حاضر به سازش بر سر آنها نیستند، در حالی که ارزشهای غیرمقدس را میتوان با ارزشهای دیگر سنجید و ممکن است در معرض مذاکره قرار گیرد.
این آزمایش نشان داد که علیرغم بررسیهای واقعی و اشاره به میزان صحت اطلاعات، افراد راستافراطی در مقایسه با افراد راستمیانه به احتمال زیاد آن اطلاعات مشخصا نادرست را دوباره به اشتراک میگذارند. این امر در صورتی صادق بود که این پست با ارزشهای مقدس آنها همراستا بود و مخصوصا اگر هویت شخصی آنها ارتباط نزدیکی با ایدئولوژی سیاسی آنها داشت.
برای آزمایش دوم، محققان آزمایش رسانههای اجتماعی را در ایالت متحده تکرار کردند، جایی که نتایج مشابهی در میان جمهوریخواهان حامی ترامپ پیدا کردند. در واقع، جمهوریخواهانی که به ترامپ رای دادند به هر حال حاضر بودند اطلاعات نادرست را به اشتراک بگذارند. این به ما میگوید که بررسی واقعیت رسانههای اجتماعی یا پرچمگذاری اخبار جعلی ممکن است به اندازه کافی از انتشار اطلاعات نادرست جلوگیری نکند، به ویژه زمانی که برنامههای افراطی به آن پیوست شده باشد.
فعالیتهای مغزی افراطگرایان:
برای درک فعالیت مغز افراطگرایان سیاسی که اطلاعات نادرست را مشاهده میکنند، محققان آزمایش سومی روی 36 شرکتکننده به همان شیوه دو آزمایش قبل انجام دادند با این تفاوت که برای مشاهده تغییرات در مغز شرکتکنندگان از FMRI (تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی) استفاده شد.
این آزمایش نشان داد که بخشهای خاصی از مغز ( قشر فرونتال تحتانی دوطرفه و پراکونئوس) که در ایجاد احساس تعلق به یک گروه اجتماعی، درک حالات عاطفی دیگران و پاسخ دادن به نشانههای اجتماعی به روشهایی که مناسب تلقی میشوند نقش دارند، هنگام به اشتراک گذاشتن پستها فعالتر بوده است.
به طور واضح، وقتی این افراد انتخاب میکنند اطلاعات نادرست را به اشتراک بگذارند، احتمالا علت این است که چنین رفتاری را راهی برای نشان دادن به همفکران خود میدانند که به همان گروه اجتماعی سیاسی تعلق دارند. این اتفاق مخصوصا زمانی اتفاق میافتد که اطلاعات مطرح مربوط به ارزشهایی باشد که برای آن گروه مقدس تلقی میشود.
در مجموع درک عوامل عاطفی و اجتماعی در پس انتشار اطلاعات نادرست عنصر کلیدی برای درک علت تبدیل شدن برخی افراد به افراطگرایان سیاسی است.
مسئله رسیدگی به نیاز افراطگرایان به تعلق اجتماعی و تایید هویت است. در دنیایی که بین حقیقت من و حقیقت تو تقسیم شده است، تلاش برای سواد رسانهای انتقادی و گفتگوی باز میتواند پلهایی ایجاد کند که ما را از زندان باورهایمان رها کند.
منبع: psychologytoday